فارابی

خانه ▸ درگاه ▸ مقالات ۱۴۰۴/۰۸/۰۱ ۸ دقیقه مطالعه

فارابی – زیبایی‌شناس و نظریه‌پرداز هنر

نخستین متفکر شرقی که هنر را مستقل از نیایش و آیین تحلیل کرد

تمبر فارابی – The Great Book of Music
تمبر یادبود فارابی، منتشرشده در ایران. اثر برگرفته از دوران میانهٔ اسلامی و الهام‌گرفته از کتاب «الموسیقی الکبیر».

فارابی هنر را نه ضمیمه‌ای قدسی، بلکه نظمی عقلانی و قابل‌درک می‌دانست. او با تعریف موسیقی به‌مثابهٔ دانشی نظام‌مند، نخستین گام را در جدایی هنر از نیایش برداشت.

استقلال هنر از آیین

در روزگاری که اندیشه‌ورزان شرق، هنر را در پیوند با امر مقدس تعریف می‌کردند، فارابی با جسارت، اثر موسیقایی را بر پایهٔ الگوهای قابل تحلیل و نسبت‌های درونی بررسی کرد. او موسیقی را دانشی مستقل در ردهٔ علوم دانست؛ رویکردی که بعدها زمینه‌ساز نظام‌های اولیهٔ نت‌نویسی در غرب شد.

الحان و مفهوم لحن

فارابی واژهٔ الحان را برای توصیف نظم، تناسب و بیان احساس در ساختار صوتی به‌کار می‌برد؛ واژه‌ای که ریشهٔ واژهٔ امروزی «لحن» است. در این معنا، فارابی را می‌توان نخستین متفکری دانست که «لحن» را به‌عنوان بنیان ادراک هنری مطرح کرد— بنیانی که با وجود گسترش نظریه‌های زیبایی‌شناسی غربی، هنوز به استقلال کامل دست نیافته است.

ریاضیات و ادراک

فارابی موسیقی را در میدان ریاضیات بررسی می‌کرد، اما ادراک و احساس را نیز در آن می‌گنجاند. او پلی میان عقلانیت یونانی و شهود شرقی زد و بدین‌سان قرائتی نو از رابطهٔ نسبت و احساس ارائه داد؛ قرائتی که فراتر از تقلید (mimesis) صرف بود.

در این مسیر، او از زبان عقل برای بیان شهود بهره گرفت— راهی که قرن‌ها بعد در فلسفهٔ مدرن و در پدیدارشناسیِ هوسرل و کانت به‌صورت نظریهٔ ادراک زیبایی تداوم یافت. در واقع فارابی، پیش از پیدایش پدیدارشناسی، توجه را از «اثر» به «سوژهٔ دریافت‌کننده» منتقل کرد.

زیبایی نه در اثر، بلکه در نحوهٔ دریافت ما از آن است.

از اثر به دریافت‌کننده

در زمانی که نقد قدرت یا ایمان ممکن نبود، فارابی نظریه را به زبان عقل عرضه کرد و از مسیر تحلیل موسیقی و دریافت حسی، راهی تازه برای فهم هنر گشود. او با حفظ استقلال هنر از دین و قدرت، موسیقی را به زبان عقل و احساس درآورد و نشان داد که نظریه می‌تواند بی‌آنکه به اقتدار متکی باشد، خود زاینده و روشنگر شود.

منابع

  1. فارابی، الموسیقی الکبیر
  2. مدخل «زیبایی‌شناسی»
  3. مدخل «لحن و نظریه هنر» (در پروژهٔ علیرضا کاوه)
  4. Cinematic Taxonomy – Alireza Kaveh
متن کامل این مقاله

نسخهٔ تحلیلی و کامل را در صفحهٔ اصلی مطالعه کنید.


Al-Farabi – Aesthetic Philosopher and Theorist of Art

The first Eastern thinker to analyze art independently from ritual and worship

Al-Farabi (c. 870–950 CE) studied music as an autonomous art with a rational and perceptual structure. In Kitāb al-Mūsīqā al-Kabīr, he defined “alḥān” (melodic patterns) as the foundation of aesthetic cognition.

Autonomy of Art

At a time when most Eastern philosophers bound art to theology, Al-Farabi treated musical works as analyzable patterns governed by proportion and feeling. His integration of mathematics and perception later echoed through the early notation systems of Western music.

Alḥān and “Tone”

The term alḥān—plural of laḥn—captured harmony between emotion and ratio. Al-Farabi’s concept anticipates the idea of “tone” as a meeting point between structure and affect, a notion that remains crucial yet underdeveloped in modern aesthetics.

Mathematics and Phenomenology

While Pythagoras and Ptolemy quantified harmony, Al-Farabi fused number with feeling, uniting Greek rationalism and Eastern intuition. Centuries before Kant and Husserl, he had already implied that perception and consciousness define beauty itself.

Beauty is not contained in the object but revealed through our perception.

From Object to Subject

By moving the center of aesthetics from the artwork to the perceiving subject, Al-Farabi paved the way for phenomenological approaches to art— a legacy that continues in contemporary aesthetic theory.

Further Reading

  1. Kitāb al-Mūsīqā al-Kabīr (The Great Book of Music)
  2. Entry: Aesthetics (Cinematic Taxonomy Project)
  3. Entry: Tone & Art Theory – Alireza Kaveh
  4. Film Genre: Tone and Ideology – conceptual roots of “tone”

میکرو‌دراماها و اولویت لحن

ا


امروز میکرو‌دراماها (روایت‌های چندثانیه‌ای یا چنددقیقه‌ای در بستر موبایل و شبکه‌های اجتماعی) به یکی از فراگیرترین اشکال مصرف تصویری تبدیل شده‌اند. آن‌چه این پدیده را متمایز می‌کند، نه موضوع یا ستاره یا سبک، بلکه لحن است: مخاطب آن‌ها را با برچسب‌هایی چون طنز، تراژیک، خطابه‌ای یا احساسی تشخیص می‌دهد. این الگو نشان می‌دهد که در عصر میکرو‌دراما، لحن معیار اصلی بازشناسی اثر شده و بر سایر معیارهای سنتی تقدم یافته است.
از این نظر، میکرو‌دراماها نقشی مشابه سینمای بالیوود و هالیوود ایفا می‌کنند: آن‌ها هم تولیدی عظیم و سیری‌ناپذیر دارند (هرچند بی‌نام و بی‌شمار)، و هم شبکه‌ای جهانی از مصرف ایجاد کرده‌اند. با این تفاوت که اگر اینستاگرام و یوتیوب بر تولید کاربرمحور بنا بودند، در میکرو‌دراماها کاربر سفارش‌دهنده‌ی تولید است و سیستم هوش مصنوعی یا پلتفرم، محتوای لحنی مورد نیاز او را می‌سازد. این جابه‌جایی از «تولید توسط کاربر» به «تولید برای کاربر» نقطه‌ی عطفی در تاریخ مصرف تصویری است و جایگاه لحن را به‌عنوان شاخص اصلی دسته‌بندی تثبیت می‌کند.


Microdramas and the Primacy of Tone

Today, microdramas—short narrative clips ranging from a few seconds to a few minutes, designed primarily for mobile and social media—have become one of the most pervasive forms of audiovisual consumption. What distinguishes them is not subject matter, stars, or style, but rather tone: audiences recognize them through labels such as comic, tragic, rhetorical, or emotional. In this sense, microdramas demonstrate that in contemporary media culture, tone has become the primary criterion of classification, surpassing traditional markers.

Microdramas thus perform a role similar to Bollywood or Hollywood: they generate a vast and seemingly inexhaustible flow of productions (though anonymous and uncountable) and create a global network of circulation. Yet, there is a key difference: while platforms like Instagram and YouTube were built on user-generated content, microdramas are increasingly driven by user-requested production, with AI systems or platforms generating the tonal content demanded by audiences. This shift from “produced by users” to “produced for users” marks a turning point in media history, consolidating tone as the central organizing principle of this new audiovisual form.

میرزا ابراهیم‌خان صحاف‌باشی

۱۲۳۴ -۱۳۰۱ خورشیدی
افتتاح نخستین سالن نمایش فیلم در تهران (۱۲۸۳)

ابراهیم صحاف‌باشی را شاید بتوان نخستین سینه‌فیل یا عشق فیلم تاریخ سینمای ایران دانست که در جریان انقلاب مشروطه دستگیر و اموال‌اش مصادره شد. او از علاقه‌مندان مشروطه بود و در سینمای خود پیش و پس از نمایش فیلم‌ در مورد آزادی صحبت می‌کرد…
انقلاب مشروطه بجز او ستارگان دیگری هم داشت که حسن تقی‌ زاده و احمد کسروی از آن جمله بودند. اما مشخص نیست که چرا نگاه پیشروی این آزادی‌خواهان جای خود را در نسل بعدی روشنفکران ایرانی به کسانی‌ داد که خواهان خودکامگی شبه روسی بودند. کسانی‌که نه به‌ظاهر اما به‌واقع با تمدن، نوگرایی و آزادی تضاد داشتند. کسانی‌که کشش درونی مردم ایران به جهان متمدن را با عناوینی چون غرب‌زدگی توصیف می‌کردند.

برگرفته از مدخل مشروطه و سینما
در گونه‌ی سیاسی از کتاب چهارم هفت گونه سینما نوشته‌ی علیرضا کاوه (دردست تالیف).

احمد کسروی

احمد کسروی ۱۲۶۹- ۲۰ اسفند ۱۳۲۴
پدر تفکر انتقادی پارسی
جای‌اش در سینما خالی.
هرکس بعد از او چیزی را داوری کرد،‌ در حال مکالمه با اوست. به‌صراحت در زبانی که هزاران سال صاحب‌منصبان در آن با خشونت و بی‌منصبان با کنایه، استعاره و ایهام سخن می‌گویند.
ریشه‌ها را داوری کرد، بی‌ملاحظه. می‌دانست که در نقد پرستشی نیست. چیز مقدسی نداشت. در کشوری که هرکس یک عبادت‌گاه دارد. عضو جایی نبود. در زمانه‌ای که اردوگاه‌ها مشغول یارگیری بودند: مارکسیسم، فاشیسم، نازیسم، کاپیتالیسم. و انواع ایرانی‌شده‌اش که از دل تاریخ سردرآوردند با او دشمن بودند. چون با نگریستن بُران‌اش از خوردن و پوشیدن تا پول و مذهب و سیاست را هدف قرار داد.
تاریخ نوشت، می‌دانست که تاریخ‌نویسان دروغ‌گوی‌اند. به‌زبان و فرهنگ مسلح بود و خود قربانی اسلحه شد. مخاطبان‌اش توان گفتگو با او را نداشتند. شاید تنها کسی‌که فال حافظ پاسخی برای‌اش ندارد. زبان غیب هم نتوانست در برابر تفکر آزادش بایستد. تفکری که از یک بند رها نشد: تضادِ اندیشه‌ی پارسی. دوگانگیِ “تعرض” برای احیای عظمت ازدست رفته و غرور “مادری” کردن برای افکار، در او هم بود.

داستایوسکی

فئودُر داستایوسکی
می‌توان دنیا را به پیش و پس از او تقسیم کرد. قهرمانان‌اش با همه دیدار کردند: خدا و اهریمن، اعدام و بهشت. سازندگان امروز ما از او تاثیر گرفتند: نیچه و فروید.
از آغاز در سینما بازآفرینی شد. تمهیدات سینمایی مدیون اوی‌اند: گفتار متن و صدای ذهنی.
عجیب‌ترین‌ها، روایت‌های درونی‌ بدون کنش، در همه‌ی سنت‌ها: شب‌های روشن. قهرمانان‌اش در کالبد شمایل‌ها جاخوش کردند: دیتریش و اشترنبرگ. فرناندو ری و بونوئل. الکساندر ایثار تارکُفسکی، چهار فیلم برسُن…
فضاهای سینمایی از او آمدند: کشش مقاومت‌ناپذیر به بزه در نزدِ ما/بینندگانِ هیچکاک. سبک‌های سینمایی: اکسپرسیونیسم، رآلیسم شاعرانه‌… و گونه‌ها: noir؛ و جنایت و مکافات که بومی شد: هند،‌ مکزیک و ایران…
او تنها در دوره‌ی نخست، بت‌وارگی، سینما حضور نداشت. در قهرمانان دهه‌ی هفتاد م. به‌بعد: تروایس راننده تاکسی (شریدر و اسکرسیسی) و تارانتینویی‌ها… چون به‌زیر پوست سینما خزید. شاید چون زندگی‌اش یک فیلم بود؛ و شاید
چون می‌دانست “انسان” چیست.

پازُلینی

پی‌یِر پائولو پازُلینی: مرز بین سینما و دیگر هنرها؛ محل اتصال دو دوره‌ي تاریخ سینما؛ ایستاده در فاصله‌ی واقعیت و رویا؛ پیوندی بین نئورآلیسم و سینمای مجلل، باستانیِ امروزی، ساکن جغرافیایِ بدون شرق و غرب، جنسیتِ بدون زن و مرد، عریان‌گرِ ِاختفا، داستان‌گویِ حقیقت، مارکسیستِ مومن، دیوانه‌ی عاقل، خُرافیِ دانشمند، جادوگرِ فیلسوف، یاغیِ ساختارگرا، خالق کمدی‌های اشک‌انگیز، درام‌های هراسناک… و تنها یک کلمه: پاِزُلینی؛ که عمری کوتاه به درازای تاریخ بشر داشت.
از مدخل بخش گونه‌ی عظیم در هفت گونه سینما – کتاب دوم نوشته‌ی علیرضا کاوه

داریوش مهرجویی

پایه‌ی اصلی فیلم‌های‌ داریوش مهرجویی مهمانی بود. این‌را گاه زمینه‌ی کمدی می‌ساخت: اجاره‌نشین‌ها (۱۳۶۵)، گاه اجتماعی، مهمان مامان (۱۳۸۲) … سفره‌های فیلم‌های‌اش که در آن ظرف‌های غذا را می‌چیدند، معرف کارهای اوست. سفره‌هایی که گاه سفره‌ی عقد بودند، سارا (۱۳۷۱)، گاه نذری، لیلا (۱۳۷۵). به‌همین شکل صحنه‌های آشپزی: دیگ‌های بزرگ در هامون (۱۳۶۸) و قابلمه‌ها و کباب‌پز در لامینور (۱۳۹۸).
با این تمهید انسان‌ها را گرد می‌آورد. انسان‌هایی که در روزگار او و جغرافیای ملی او کم کم از هم گریزان شدند. او نمونه‌ی مناسبی برای معرفی گونه‌ی مهمانی در تاریخ سینماست.
گردهم‌آمدن انسان‌ها، در دایره مینا (۱۳۵۳) بویِ پختِ سیاسی می‌داد و در گاو (۱۳۴۸) فلسفی. مشد حسن را وادار به یونجه‌خواری کرد. مهمانی‌ای به‌دعوت گاوش.
از تصویر دورِ غذا نشستنْ یک دوربین رو به پایین درست کرد. این دوربین در سازنوازی‌ بدیل می‌ساخت: سنتوری (۱۳۸۵).
آدم‌های‌اش در نوشگاه، آقای هالو (۱۳۴۹) و تکیه، بمانی (۱۳۸۰)، در شادی و غم جمع‌ شدند.
بخاری که از روی غذای پخته شده بلند می‌شد، یک صحنه‌آرایی ایجاد می‌کرد که در فیلم‌های اسرارآمیزش استفاده شد: درخت گلابی (۱۳۷۶).
او نمونه‌ی یکه‌ای در بین کارگردانان دنیاست که فیلم‌های‌اش هم‌زمان در حال مصرف و خوراکِ ادیبان، سیاسیون، فلسفی‌ها، خوش‌گذران‌ها و… بودند.
از سینما یک مهمانی ساخت که همه به آن دعوت بودند. کسی بیرون نبود. همه می‌توانستند آن را بفهمند. از مذهبی‌ها و عرفان‌مسلک‌ها، پری (۱۳۷۳)، کارهای‌اش را دوست داشتند تا چپ‌های مارکسیست، پستچی ( ۱۳۵۱).
هم‌چون خودِ سینما که کسی را حذف نکرد و کسی نتوانست حذف‌اش کند.


برگرفته از بخش مهمانی در کتاب سوم هفت گونه سینما نوشته‌ی علیرضا کاوه نشر روزنه کار

فیلم‌های عمر

فیلم‌های عمر علیرضا کاوه در نظرخواهی سال ۱۳۹۸ ماهنامه فیلم
10 فیلم ایرانی

دایی جان ناپلئون (تقوایی، ۱۳۵۵)، مرگ یزدگرد (بیضایی، ۱۳۶۰)، غریبه و مه (بیضایی، ۱۳۵۴)، گوزن‌ها (کیمیایی، ۱۳۵۳)، اون‌شب که بارون اومد (شیردل، ۱۳۴۷)، خانه‌ی پدری (عیاری، ۱۳۸۹)، متهمین دایره‌ی بیستم (حسام اسلامی ۱۳۹۵)، درشکه‌چی (نصرت کریمی، ۱۳۵۰)، صمد و قالیچه‌ی حضرت سلیمان (صیاد، ۱۳۵۰)، وقتی همه خوابیم (بیضایی، ۱۳۸۷).

—————————————————–

و بعد …

آشغال‌های دوست‌داشتنی (محسن امیریوسفی، ۱۳۸۹)، طلسم (داریوش فرهنگ، ۱۳۶۵)، پرده‌ی آخر (کریم‌مسیحی، ۱۳۶۹)، دونده (نادری، ۱۳۶۴)، کندو (گله، ۱۳۵۴)، هم‌سفر (مسعود اسدالهی، ۱۳۵۴)، شترنج باد (محمدرضا اصلانی، ۱۳۵۵)، هزاردستان (حاتمی، ۱۳۶۶)، شب‌نشینی در جهنم (سروری و خاچیکیان و دیگران، ۱۳۳۳)، شازده احتجاب (فرمان‌آرا، ۱۳۵۳).

10 فیلم برتر جهان

ملک الموت (بونوئل، ۱۹۶۲)، دکامرون (پازُلینی، ۱۹۷۱)، بل دوژور (بونوئل، ۱۹۶۶)، من یک فراری از گروه زنجیریان هستم (لِرُی، ۱۹۳۲)، رزمناو پوتمکین (آیزنشتاین، ۱۹۲۵)، نخستین اصلاح شده (شریدر، ۲۰۱۷)، سال گذشته در مارین باد (رنه، ۱۹۶۱)، هشت و نیم (فلینی، ۱۹۶۳)، از قلب dil se … (راتنام، ۱۹۹۸)، یادگاری (نولان، ۲۰۰۰)

و بعد

سرگیجه (هیچکاک، ۱۹۵۸)، قاعده بازی (رنوار، ۱۹۳۹)، نامه رسان همیشه دو بار زنگ می زند (گارنت، ۱۹۴۶)، طلوع (مُرناو، ۱۹۲۷)، ایثار (تارکُفسکی، ۱۹۸۶)، شاید اهریمن (برسن، ۱۹۷۷)، کازابلانکا (کورتیز، ۱۹۴۲)، داشتن و نداشتن (هاکس، ۱۹۴۴)، ۲۱ گرم (اینیارتیو، ۲۰۰۳)، داستان عامه‌پسند (تارانتینو، ۱۹۹۴)، جاده‌ی مالهالند (لینچ، ۲۰۰۱)، رفیق قدیمی (پارک چان ووک، ۲۰۰۳)، پاریس دوستت دارم (گروه کارگردانان، ۲۰۰۶)، هفت (فینچر، ۱۹۹۷)، ژول و ژیم (تروفو، ۱۹۶۲)، سه‌گانه‌ی پدرخوانده (کاپُلا، ۱۹۷۲، ۱۹۷۴، ۱۹۹۴)، زنی سفید رو و تنها (باربه شرودر، ۱۹۹۲).

 آثار پل شریدر، آثار لورل و هاردی، آثار والت دیزنی، آثار فریتس لانگ، آثار بروس لی، آثار ژان رنوار، آثار ژان پی‌‌‌یِر ملویل، آثار برگمان، آثار رسلینی، آثار گریفیث، آثار بونوئل، آثار پازلینی، آثار تاتی، آثار فُن استرنبرگ، آثار بیلی وایلدر، آثار کراننبرگ، همکاری های اسکُرسیسی و پل شریدر،

فیلم‌های عمر علیرضا کاوه

کتاب‌های علیرضا کاوه

علیرضا کاوه پنج اثر تالیفی

یک اثر به‌کوشش

و پنج اثر دردست تالیف دارد

در ضمن او در پانزده اثر با همکاری حاضر شده است.

Film Genre Book

گونه‌ی سینمایی: لحن و نظام ارزشی

چارچوبی نو برای تحلیل ژانر در سینما از منظر لحن و ایدئولوژی

مشاهده اطلاعات کتاب
Seven Types of Cinema

هفت گونه سینما

تحلیل تطبیقی هفت گونه‌ی بنیادین در تاریخ و فرهنگ سینمایی

مشاهده اطلاعات کتاب
Such a Dark Mirror

چنین سیاه آینه‌ای

نقد و تحلیل سینمای نوآر noir

مشاهده اطلاعات کتاب
کتاب تقسیم‌بندی سینمایی

تقسیم‌بندی سینمایی

Cinematic Category

طبقه‌بندی سینما بر پایهٔ پنج محور: رسانه، سبک، گونه، قالب، سنت.

مشاهده اطلاعات کتاب
کتاب گونه‌ی موزیکال

گونه‌ی موزیکال

Musical Genre

کتابی است در دست تالیف با تحلیل کامل سینمای موزیکال از منظر ساختار، روایت، اجرا و جغرافیا. شامل فهرست ۱۰۰ فیلم، دانش‌نامهٔ تخصصی، فصل‌های بالیوود، موزیکال ایرانی و اروپایی.

مشاهده اطلاعات کتاب

بیننده‌ی فیلم

Film Spectator

در این کتاب، بیننده نه به‌عنوان مخاطب منفعل، بلکه به‌مثابه ساختاری تاریخی، فرهنگی و معرفت‌شناختی تحلیل می‌شود. نظریه‌ی بینندگی، ریشه‌های دیدن را در آیین‌ها، مناسک، اسطوره‌ها و ساختارهای فرهنگی پی‌ می‌گیرد و شناخت ما از سینما را امری وابسته به تاریخ دیدن می‌داند.

مشاهده اطلاعات کتاب

بهرام بیضایی و وقتی همه خوابیم

بهرام بیضایی و وقتی همه خوابیم

مجموعه مقالات و مصاحبه در مورد فیلم وقتی همه خوابیم (بیضایی), به همراه دو نوشته از بهرام بیضایی و شناسنامه فیلم

مشاهده اطلاعات کتاب

جشنواره فجر

سینمای «فجرمحور» به پایان راه رسید؟

از آن زرق و برق‌های جشنواره‌ فجر، از خبر اول بودن‌ها و از آن بینندگان پرشور در صف‌های روزهای سرد چیزی باقی نمانده است. حتا کارگردانانی که خود محصول سینمای فجری بودند دیگر فیلم‌های‌شان را به این جشنواره نمی‌دهند. کم‌تر کسی پیگیر نام شرکت‌کنندگان و برندگان است. می‌توان حدس زد که به احتمال از میان مجموعه‌سازان انتخاب شده‌اند.
تاریخ‌چه‌ی این سینما را می‌توان از قبل ۱۳۵۷ خورشیدی آغاز کرد. از زمانی‌که الگو گرفتن از دو سنت بالیوودی و اروپایی (با تاکید بیش‌تر بر نئورآلیسم ایتالیا) در سینمای ایران حضور پررنگ‌تری داشت. اولی را برخی فیلمفارسی نامیدند و دومی را پیشرو یا موج نو. هر دو این لقب‌ها به‌شکل کنایی هم از سوی مخالفان استفاده می‌شدند. همین دو سنت بودند که با صفت فیلم‌های آب‌گوشتی / در پیتی و سینمای گلخانه‌ای تحقیر می‌شدند.
اشاره به گلخانه تعبیری بود برای فیلم‌هایی که بینندگان اندکی داشتند یا تنها در نمایش‌های محدود دیده می‌شدند. از سوی دیگر نهادهایی از سازندگان این فیلم‌ها یا ساخته شدن این فیلم‌ها حمایت می‌کردند و حتا بودند کارگردانانی که کارمند کانون‌هایی بودند. این فیلم‌ها فضایی داشتند که در جشنواره‌های خارجی با همان الگوی حمایت از سینمای شبه‌نئورآلیسم که در مورد کشورهایی در افریقا و آسیا هم بود، مورد استقبال قرار می‌گرفتند.
این روش فیلم‌سازی به بعد از ۱۳۵۷ هم رسید. ساختار کارمندی در شعارها بازنمود داشت. حتا کارگردانانی بودند که برروی موتور در جلوی دانشکده‌های سینمایی فریاد می‌زدند. برخی از ایشان امروزه برای بازگشت به ایران مشکل دارند و توانسته‌اند گاه در نظام فیلم‌سازی اروپایی فیلم‌هایی بسازند. شاید دیگر به‌یاد ندارند که چندتا کراوات قیچی کرده‌اند؟ بیش از همه کسانی احساس خُسران می‌کنند که برای مسیر تحولی و روشن‌فکر شدن این دسته ذوق می‌کردند. گویی نمی‌دانستند که مشکل ما دوست‌داران و فعالان سینما هستیم.
«اولی» و «دومی» هر دو از ممیزی می‌نالیدند. پیش از ۱۳۵۷ هم ممیزی دو دسته‌ی متضاد داشت و فیلم‌سازانی در خاطرات‌شان عنوان کرده‌اند که نفوذ کسانی‌که در بین گروه بازبینی، سینماشناس بودند کافی بود تا اجازه‌ی نمایش عمومی را بعد از توقیف فراهم کند. فیلم‌های توقیف شده پناهگاهی داشتند که جشنواره‌های خارجی بود. همین عاملی شد که برخی فیلم‌سازان را علاقه‌مندان ممیزی بدانند: کسانی‌که دوست داشتند فیلم‌های‌شان توقیف شود. سوی دیگر قضیه در تولید شبح (ویترین) آزادی بیان در خارج از کشور بود. برچسب «سیاه‌نمایی و نادیده‌گرفتن رشد و ترقی سال‌های اخیر» از همان سال‌ها از سوی نهادهایی که نگاه بدبینانه‌ای به سینما داشتند، انتخاب شد.
سینما این‌سان بود که شانسی برای مخالف‌نمایی یافت یا مامنی برای افرادی شد که از جاهای دیگر رانده شده بودند. حتا ترانه‌های فیلم‌ها گاه سهل‌‌تر ارزیابی می‌شدند و از تیغ ممیزی رد می‌شدند. در بعد از ۱۳۵۷ همین دوگانگی باعث می‌شد که چندتا در میان در جشنواره‌ی فجر به‌کارگردانان بخش خصوصی جایزه بدهند اما مواظب بودند که از آن گروه فریادکش‌ها کسانی باشند که بگویند این‌ها عوامل دشمن هستند و چرا به این‌ها جایزه می‌دهید.
بعد از ۱۳۵۷ کانون‌های حامی فیلم‌سازان هم به حمایت‌های‌شان ادامه دادند. این حمایت‌ها گزینشی شد. بی‌آن‌که معیار گزینش را کسی فاش کند. برخی از کارگردانانِ قبلْ مُجاز شدند و ایشان موازینی چون پوشش بازیگران را پذیرفتند. گروهی هم کوچ کردند. سنت کوچ کردن عوامل و دوست‌داران سینما هم از قبل ۱۳۵۷ بود. امروزه نسل جدیدی از کارگردانان و عوامل فیلم‌ها در خارج از کشور «فیلم ایرانی» می‌سازند.
جشنواره‌ی فجر در آن‌ سال‌ها که امکان فیلم دیدن نبود، جای عشق فیلمی‌ها شد. برگزارکنندگان جشنواره‌ی تهران در سال‌های نخست برگزارکننده‌ی فجر بودند. ایشان هم قبول کردند که حذف‌های بی‌رحمانه در مورد فیلم‌ها اعمال کنند. موسیقی‌های عجیبی که برای فیلم‌های صامت انتخاب می‌کردند. بینندگان هم قبول کردند که فیلم‌ها را بُریده نگاه کنند و کیفیتِ پایین را بشناسند. نسل جدیدی از بینندگانِ حداقلی متولد شد. جوایزدهندگان و ستایش‌کنندگان خارجی هم کم‌تر پرسش می‌کردند که چرا پوشش بازیگران و رفتار همسر با شوهر یا دختر با پدر این‌ شکلی است.
بیش از هرچیز نظام کارمندی بود که به ارث رسید. در سال‌های اخیر تهیه‌کنندگان ابزار قوی‌تری برای ممیزی شده‌اند. در ادامه‌ی اقتصاد، سینما هم دارای سه دسته شد. خصوصی که به‌مرور محو شد یا دیگر پول کافی ندارد. چون بانک‌ها دیگر فرصت وام دادن ندارند. «اداری/نهادی» که همان فریادکش‌ها را دارد که به‌مرور متعادل می‌شوند و نسل جدیدی از فریادکش‌ها جای آنان را می‌گیرند؛ و خصولتی‌ها.
اما نظام کارمندی این‌جا برخلاف پیش از ۱۳۵۷ تنها کارگردانان را نشانه نگرفت. بازیگرانی آمدند که علیه کارگردانان و بازیگران خصوصی سخنرانی می‌کردند. برخی از ایشان نظریه‌پرداز شدند و کتاب در مورد سینمایِ باهنجارهایِ پسندیده نوشتند. شکاف کم کم به جنگ تبدیل شد و حتا در مرگ مشکوک و دستگیری‌های برخی اهالی سینما نام‌هایی از دو گروه بخش‌های دولتی و خصولتی زمزمه شد.
نظام کارمندی سینما از بخش‌نامه‌هایی نیرو می‌گرفت. درجه‌بندی فیلم‌ها که دیگر نیست و برچسب‌های نظریه‌پردازانه مانند سینمای معناگرا. این نظریه‌پردازانِ اداره‌ای بدون این‌که بگویند نگاه چپ‌گرایانه‌ای را از پیش از ۱۳۵۷ تقلید می‌کردند. به‌همین دلیل در نمایش عمومیْ فیلم‌های بالیوودی و هالیوودی را حذف کردند. بخش بزرگی از بینندگان خانه‌نشین شدند و به‌دلیل وسعت نفوذ افکار ضدسینمایی عکس‌های هنرمندان هندی و امریکایی را در زیرزمین نگه‌داری کردند. بودند کسانی‌که به‌دلیل عشق‌فیلم بودن زندانی شدند. و شاید کم‌تر کسی بداند که کتاب‌هایی به‌زبان‌های دیگر در مورد سینه‌فیل‌های ایرانی منتشر شده است. همه‌ی این بگیر و ببندها یک هدف داشت: رشد سینمای فجرمحور.
با رواج شبکه‌های ماهواره‌ای تهیه‌کنندگانی با پول‌هایی که برخی آنان را پول‌های غیرشفاف خوانده‌اند، توانستند مجموعه‌هایی بسازند. اهالی سینما امروزه کمابیش از ساخت این مجموعه‌ها روزگار می‌گذرانند اگر پولی در کار باشد. بینندگانی هم این مجموعه‌ها را که در شبکه‌های مجازی (اینترنتی) پخش می‌شوند می‌بینند. هدف و رقابت هم بیش‌تر با مجموعه‌های تُرکی (ترکیه‌ای) است. این فیلم‌ها فضای داستانی آزادتری از مجموعه‌های سیما (تلویزیون) دارند و پوششی که کمی بازترست.
از سینمای فجرمحور یک گروه دیگر مانده است: خنده‌درارهای همراه با رقص و آواز مردانه که هرازگاهی نمونه‌های پرفروش دارند. از گروه موسوم به سیاه‌نمایی دیگر در جشنواره‌های خارجی فیلمی پذیرفته نمی‌شود. جشنواره‌های خارجی بیش‌تر در یک سال گذشته تمایل نشان داده‌اند که از ایران تنها فیلم‌های با پوشش اختیاری را نمایش بدهند. همه‌ی این‌ها یک سرنوشت را رقم زد: صحنه خالی مانده است.
اما امیدواری بزرگ هست. نسل جدید فیلم‌هایی که از فرهنگ رسمی و تحکم‌های‌اش تغذیه نکند. برخی از این نسل جدید مشغول تمرین در فیلم‌های کوتاه هستند. خون تازه‌ای با سینمای زیرزمینی که آشکارا روبروی فجرمحورها بایستد و البته از فیلم‌هایِ این روزهایِ در حال مکالمه و تضاد با گفتمان و هنجارِ فجر هم تغذیه نکند. چرا که آن‌ها هم هرچند به‌ظاهر متباین‌اند اما به‌واقع روی دیگر سکه از تفکراتِ نسل پیش از ۵۷ هستند.
سینمای جدید هنوز نیامده بینندگان زیادی دارد. همان‌ها که سال‌ها از ترسْ در زیرزمین فیلم دیده‌اند.