احمد کسروی ۱۲۶۹- ۲۰ اسفند ۱۳۲۴
پدر تفکر انتقادی پارسی
جایاش در سینما خالی.
هرکس بعد از او چیزی را داوری کرد، در حال مکالمه با اوست. بهصراحت در زبانی که هزاران سال صاحبمنصبان در آن با خشونت و بیمنصبان با کنایه، استعاره و ایهام سخن میگویند.
ریشهها را داوری کرد، بیملاحظه. میدانست که در نقد پرستشی نیست. چیز مقدسی نداشت. در کشوری که هرکس یک عبادتگاه دارد. عضو جایی نبود. در زمانهای که اردوگاهها مشغول یارگیری بودند: مارکسیسم، فاشیسم، نازیسم، کاپیتالیسم. و انواع ایرانیشدهاش که از دل تاریخ سردرآوردند با او دشمن بودند. چون با نگریستن بُراناش از خوردن و پوشیدن تا پول و مذهب و سیاست را هدف قرار داد.
تاریخ نوشت، میدانست که تاریخنویسان دروغگویاند. بهزبان و فرهنگ مسلح بود و خود قربانی اسلحه شد. مخاطباناش توان گفتگو با او را نداشتند. شاید تنها کسیکه فال حافظ پاسخی برایاش ندارد. زبان غیب هم نتوانست در برابر تفکر آزادش بایستد. تفکری که از یک بند رها نشد: تضادِ اندیشهی پارسی. دوگانگیِ “تعرض” برای احیای عظمت ازدست رفته و غرور “مادری” کردن برای افکار، در او هم بود.