نظریه‌ها

🎞 نظریه ژانر / Film Genre Theory
📘 ژانر، نه صرفاً ساختار روایی، بلکه نظامی ارزشی است که در شکل‌دهی به لحن و اخلاقیات روایت نقش دارد.

🎯 این نظریه با تأکید بر تمایز میان ژانر، سبک، قالب و سنت، در کتاب *Film Genre: Tone and Ideology* توسط علیرضا کاوه مطرح شده است.

🔗 [پیش‌نویس مقاله در ویکی‌پدیا](https://en.wikipedia.org/wiki/Draft:Film_Genre:_Tone_and_Ideology)

📊 تقسیم‌بندی سینمایی / Cinematic Taxonomy
🧩 این نظریه، مفاهیم سینمایی را به پنج دستهٔ بنیادین تقسیم می‌کند:
**Medium, Style, Genre, Format, Tradition**

🎯 هدف اصلی آن بازتعریف کاربرد واژه‌ها در مطالعات فیلم و حل ابهام در کاربرد واژهٔ ژانر است.

📘 معرفی شده در کتاب *Seven Kinds of Cinema* و پروژه‌های علیرضا کاوه.

🔗 [Draft:Cinematic_Taxonomy در ویکی‌پدیا](https://en.wikipedia.org/wiki/Draft:Cinematic_Taxonomy)

👁 نظریه بینندگی / Theory of Viewership
🔦 نظریهٔ بینندگی، تجربهٔ تماشای انسان را به‌مثابه مواجهه‌ای با نور، سایه و توهم واقعیت تحلیل می‌کند.

🌓 برخلاف نگاه نمایشی، در این نظریه تماشاگر تنها نظاره‌گر نیست، بلکه در فرآیند دیدن و معنا‌سازی شریک است.

📚 این نگاه در آیین‌ها، غار افلاطونی، تعزیه، و هنرهای سایه‌بنیاد ریشه دارد.

🔗 [پیش‌نویس Viewership Theory در ویکی‌پدیا](https://en.wikipedia.org/wiki/Draft:Theory_of_Viewership)

🕰 ناتاریخ سینما / Notahistory of Cinema
📽 ناتاریخ سینما پروژه‌ای پژوهشی است که تاریخ رسمی سینما را به پرسش می‌کشد.

🎥 در این پروژه به‌جای تمرکز بر آن‌چه «ثبت شده»، به سراغ صداها، تصاویر، و روایت‌های **نادیده‌، حذف‌شده، و ممنوعه** می‌رویم.

🗂️ این نظریه ترکیبی از فلسفه تصویر، روایت غیرخطی، آرشیو بدیل و تاریخ‌نگاری ضدمرکز است.

🔗 [درگاه پروژه ناتاریخ سینما](#)

.

🌈 نظریهٔ رنگین‌کمان ژانری (فارسی)

.
نظریه رنگین‌کمان ژانری

🎯 خلاصهٔ نظریه:
نظریهٔ «رنگین‌کمان ژانری» با الهام از طیف رنگ‌ها، ژانرهای سینمایی را به سه دستهٔ پایه (درام، کمدی، جنایی) و سپس به هفت گونهٔ اصلی (درام، کمدی، جنایی، موزیکال، فانتزی، وسترن، وحشت) تقسیم می‌کند. این نگاه، بر تجربهٔ حسی و واکنش عاطفی تماشاگر تأکید دارد و به‌جای ساختار روایی یا الگوهای صنعتی، از الگوی رنگ و نور برای درک سلیقه و دریافت سینمایی بهره می‌برد.

🌈 متن کامل نظریه:
می‌توان تصور کرد که ژانرهای سینمایی مانند طیف نور سفید‌اند که هنگام عبور از منشور، به رنگ‌های گوناگون شکسته می‌شوند. این تمثیل نوری به ما امکان می‌دهد تا ژانرها را نه به‌صورت طبقه‌بندی خشک، بلکه به‌صورت طیف در نظر بگیریم. در این دیدگاه، آنچه منشور را شکل می‌دهد، ذهن و احساس تماشاگر است، نه فقط ساختار روایت یا قراردادهای صنعت سینما.
در این نظریه، ابتدا سه ژانر اصلی به‌عنوان رنگ‌های پایه در نظر گرفته می‌شوند:
درام – واکنش احساسی عمیق، همدلی، بازتاب مسائل انسانی

کمدی – خنده، بازی با هنجارها، سبک‌سازی واقعیت

جنایی/هیجانی – تنش، تعلیق، قضاوت، کنش معطوف به کشف یا عدالت

این سه ژانر پایه، مانند سه رنگ اصلی در نظریه رنگ، قابلیت ترکیب و گسترش دارند.
از دل این سه، می‌توان به هفت ژانر مادر رسید، که در این نظریه به‌مثابه رنگ‌های اصلی رنگین‌کمان در نظر گرفته می‌شوند:
درام (نارنجی): بار احساسی و انسانی

کمدی (زرد): روشن، شاد، بازی‌محور

جنایی (نیلی): تیره، رازآلود، ساختاری

وحشت (قرمز): تحریک بدنی و حسی، ترس، تنش غریزی

فانتزی (بنفش): رهایی از منطق واقع‌گرایانه، دنیاسازی ذهنی

موزیکال (سبز): پیوند موسیقی با روایت، ضرباهنگ، خلق لذت جمعی

وسترن/قهرمانی (آبی): اسطوره، سرزمین، مرزهای اخلاقی

در کنار این دسته‌بندی، می‌توان به ترکیب‌هایی هم اشاره کرد. برای مثال، بسیاری از فیلم‌های موزیکال، همزمان خصلت‌های کمدی، درام، و حتی فانتزی را دارند.

🧠 نکتهٔ کلیدی نظریه: تجربهٔ تماشاگر
در این مدل، ژانرها نه‌فقط بر اساس ساختار درونی روایت، بلکه بر اساس نوع واکنش احساسی بیننده درک می‌شوند:
اگر ترس غریزی در کار است، مخاطب با ژانر وحشت مواجه است.

اگر واکنش بدنی (مثل خنده، رقص، لذت موسیقایی) برانگیخته شود، وارد قلمرو موزیکال یا کمدی شده‌ایم.

اگر تماشاگر درگیر کنش ذهنی برای حل معما یا تعلیق است، فیلم در قلمرو جنایی یا تریلر قرار می‌گیرد.

🔚 جمع‌بندی: چرا نظریه رنگین‌کمان مهم است؟
این نظریه کمک می‌کند تا از دسته‌بندی‌های مکانیکی عبور کنیم و به درکی سیال، طیفی و مخاطب‌محور از ژانر برسیم. به‌جای این‌که فیلم‌ها را در جعبه‌های ثابت بگذاریم، آن‌ها را در طیف‌هایی قرار می‌دهیم که بر اساس تجربه، حس، و بازتاب نور ذهنی تماشاگر شکل می‌گیرند.

🧠 دریافت رنگ و تفاوت با فیلم
در نظریه رنگ، ما هرگز با یک «قرمزِ مطلق» یا «زردِ ثابت» مواجه نیستیم. آنچه به‌عنوان یک رنگ شناخته می‌شود، در واقع طیفی از نمونه‌هاست که در یک سامانهٔ ادراکی، به آن نام داده شده است. ما در زندگی روزمره، ده‌ها نوع قرمز، سبز یا آبی می‌بینیم، اما همچنان آن‌ها را تحت یک برچسب کلی (مثلاً قرمز) درک می‌کنیم.
فیلم‌ها نیز همین‌گونه‌اند. هرگز نمی‌توان یک «فیلم کمدی خالص» یا «فیلم درامِ ناب» ارائه کرد، زیرا سینما ذاتاً تصویرِ متحرک است، نه ایستا. فیلم‌ها در حرکت، دگرگونی، آمیختگی و گذر از لحن‌ها و ژانرها شکل می‌گیرند. با این حال، در دریافت مخاطب، یک فیلم می‌تواند در محدودهٔ یک رنگ قرار گیرد — همان‌گونه که چشم انسان یک محدوده از طول موج نور را به‌عنوان «آبی» یا «بنفش» نام‌گذاری می‌کند.
پس برچسب‌گذاری ژانرها، همچون نام‌گذاری رنگ‌ها، حاصل سامانهٔ ادراکی تماشاگر است، نه یک ذات ثابت در دل اثر. این درک، هم به پیچیدگی دریافت هنری احترام می‌گذارد و هم امکان دسته‌بندی را فراهم می‌سازد، بی‌آن‌که به خشکی ساختارگرایانه دچار شود.

🌈 Rainbow Genre Theory (English Version)

🌈 Rainbow Genre Theory
(English Version)

🎯 Theory Summary:
The Rainbow Genre Theory draws on the metaphor of light dispersion and color spectrum to categorize cinematic genres. It identifies three primary genres — Drama, Comedy, Crime — as the foundational “primary colors,” from which a broader spectrum of seven core genres emerges: Drama, Comedy, Crime, Horror, Fantasy, Western, Musical. This model focuses on the viewer’s emotional experience rather than rigid narrative forms, proposing that genres are best understood as perceptual ranges rather than fixed categories.

🌈 Main Framework:
Imagine cinematic genres as a beam of white light passing through a prism. The result is not a single color, but a spectrum — just as films, when perceived through the prism of human experience, split into different genres based on emotional tone, narrative rhythm, and stylistic engagement.
In this theory, we begin with three primary genres:
Drama – Emotional depth, human conflict, internal struggle

Comedy – Humor, subversion, lightness, deflation of tension

Crime/Thriller – Suspense, justice, pursuit, moral conflict

These core genres act like primary colors (red, blue, yellow), capable of combining and refracting into a broader palette.
From them, we reach a seven-color model — seven genre archetypes akin to the main colors in a rainbow:
Drama (Orange) – Human and emotional intensity

Comedy (Yellow) – Light, humorous, liberating

Crime/Thriller (Indigo) – Tension, mystery, structure

Horror (Red) – Bodily fear, instinctive tension

Fantasy (Violet) – Imaginative escape, mythic logic

Musical (Green) – Rhythm, harmony, collective joy

Western/Mythic Heroic (Blue) – Landscape, legend, moral boundary

Of course, films are rarely pure. Most genres blend. Many musicals are comedic; some fantasies are tragic; and even horrors may include comic relief. The spectrum allows for this fluidity while still anchoring films within recognizable tonal zones.

🎨 Genre as Spectrum, Not Essence
Just as we never encounter a “pure red” or “absolute yellow” in the real world, but rather a range of reds that we culturally and perceptually group under the label “red,” cinematic genres function similarly.
A film is never a fixed object — it is moving image by nature, unfolding over time and transitioning across emotions and tones. Yet in reception, audiences tend to classify it under a broader genre name — just as we label a wide chromatic range as “blue” despite subtle variations.
Therefore, genre is not an essence but a named perceptual field — a zone of affective response shaped by viewer experience. The classification of a film as “comedy” or “horror” is a mental shorthand that emerges from how it resonates emotionally, not from an immutable core.

Just as we never encounter a “pure red” or “absolute yellow”…